نگاهی به کالیگولا
نمایش ”کالیگولا” نوشته ”آلبرکامو” به کارگردانی ”همایون غنیزاده”
مهرداد ابوالقاسمی: تئاتر تجربی این روزها بسیار شدیدتر از آنچه که پنداشته میشود به تجربه کردن تئاتر تغییر شکل یافته است و هرچه در این فرآیند بیشتر بدون اندیشه و آگاهی و بدون منطق و استدلال پیش بروی، میتوانی داعیه تجربهگرایی و آوانگارد بودن بیشتری در سر داشته باشی.
در همین راستا آثاری چون "کالیگولا" به کارگردانی "همایون غنیزاده" را باید سوءتفاهمی نسبت به تئاتر دانست و تمام تلاشهای صورت گرفته را هم باید در همین سوءتفاهم ایجاد شده در ذهن کارگردان، در زمینه شناختش نسبت به تئاتر بررسی کرد.
متفاوت بودن؛ بزرگترین شاخصهای است که اغلب هنرمندان جوان در این سالها مدام بر طبل آن کوبیدهاند و برای جلب توجه تلاش کردهاند تا با یک رویه به ظاهر متفاوت خود را بروز دهند. اما واقعیت مسئله در متفاوت بودن آثار را نمیتوان در این دست ملغمههای تئاتری جستوجو کرد.
غنیزاده در اجرای "کالیگولا" نه نویسنده، نه داستان و نه سایر مولفهها را مدنظر قرار داده و تنها با استفاده از اسامی شخصیتها، داستان یک خطی از نمایشنامه و انتخاب یک دیالوگ که تم اصلی نمایشنامه را شکل میدهد: «آدمها میمیرند و خوشبخت نیستند.» تلاش کرده تا با نگاه و رویکرد خویش، روایتی جدید از کالیگولا داشته باشد.
البته این روایت جدید به دلیل عدم برخورداری از منطق روایی، استدلال و اندیشه لازم برای تغییر ماهیت دادن عناصر پیشبرنده داستان و نمایش، به یک لجاجت لجام گسیخته تغییر شکل داده که قطعا نتیجهای جز ارضای ذهن کارگردان را در بر نداشته است.
انتخاب یک نمایشنامه کلاسیک با اجرای ساختاری پرفورمنسدار نخستین گامی است که طی این طریق را به درهای عمیق رهنمون میسازد که راه برگشتی برای آن وجود ندارد و اتفاقا نتیجهای جز دست و پا زدن در باتلاقی که حاصل همان فروروی بیشتر است، عاید نمیشود.
حتی اگر در این مسیر تلاش کند تا با بهرهگیری از عناصر؛ نمایش را گاه به سوی آثار مدرن، گاه به سوی آثار پستمدرن و ... سوق دهد و این همان نتیجه را فزونی میبخشد.
برای آسیبشناسی نمایش "کالیگولا" کافی است تا به همان نیم ساعت نخست نمایش و رویدادهای آن اشارهای کوتاه داشته باشیم که قطعا با همین اشارات کوتاه؛ حتی بدون تحلیل و بررسی، نتیجهای فراتر از نقد یک اثر (البته اگر بتوان پیشوند هنری به آن افزود) حاصل خواهد شد که تمام ناگفتهها را به خوبی عیان خواهد ساخت.
تغییر رنگ صحنه از مشکی به سفید، قطعا تفاوت است؛ اما با این تغییر تونالیته رنگی هیچ اثری چه مدرن، چه کلاسیک و چه پستمدرن و... در طول تاریخ تئاتر متفاوت لقب نگرفته و این فقط نوعی پوپولیستنگری به اصل قضیه است.
نوع بیان کشدار بازیگران از ابتدا تا انتهای نمایش، تکرار چندباره دیالوگها توسط شخصیتها و ... نوعی منوتون در نمایش پدیدار میکند که اولین قربانی آن را باید ریتم و ضرباهنگ نمایش دانست که این بزرگترین شاخصه یک اجرای تئاتر در نمایش "کالیگولا" جایگاهی ندارد و از همان ابتدا در همنشینی با تعلیق داستانی به خارج از تماشاخانه هدایت میشوند.
غنیزاده در اجرای نمایش "ددالوس و ایکاروس" در نوع حرکت بازیگران تغییراتی را وضع کرده بود که اینگونه حرکت بازیگران بر صحنه به قراردادی برای صحنه یاران و حرکت آنان تبدیل شده بود و حالا این تجربه موفق به صرف علاقهمند بودن به داشتن نگاه مدرن به نمایشنامه "کالیگولا" مبنا و اساس حرکت بازیگران در صحنه شده و فضایی مضحک و فانتزیوار که خاص آثار کودک (البته آتراکسیون کودک) باشد را رقم زده است و تضاد بزرگی میان فرم و محتوا پدید آورده است.
انتخاب بستر نمایشنامه با نگاه به نوع طراحی صحنه و دکور حاضر بر صحنه در همان ابتدا بسیار شیک و جذاب مینماید و به لحاظ زیباییشناختی بصری دکور نمایش، چشمها را مجذوب خود میکند اما این جذابیتها در سطح باقی میماند و نمیتواند کارکردی بیش از این در بر داشته باشد.
در عین حال تأکید و اصرار بر تحرک صحنهای بالای بازیگران و ارزشهای بیمورد شخصیتها در حرکت و ایستهایشان بر صحنه نه تنها منطق و اندیشهای به خصوص دراماتیک در بر ندارد بلکه چشم آزار لقب میگیرد و هر لحظه تماشاگر را بیشتر به سوی خروج نگاه از صحنه و در نهایت سالن رهنمون میسازد.
مدت زمان زیاد نمایش که در نتیجه همین تکرار مکررات و ابداعات بدون پشتوانه منطقی و کارکرد دراماتیک اثر است، نه تنها مخاطب را میآزارد بلکه حتی تماشاگران غریبه نسبت به نمایشنامه "کالیگولا" را نسبت به این اثر بدبین میکند.
اصرار بر میزانسنهای هنری و حرکت مربعگونه و خطکشی شده بازیگران بر صحنه از جمله ابهاماتی است که همچنان درباره این رویه وجود دارد چون به راستی نمیتوان برای آن منطقی و استدلالی متصور شد؛ جز اینکه کارگردان با این رویه تلاش کرده تا خود را پیشرو، آوانگارد، مولف و... نشان داده و مهر تأییدی بر متفاوت بودن خود و اجرایش بزند.
صد البته غنیزاده کارگردان متفاوت و آوانگاردی است؛ اما نه در عرصه تئاتر! بلکه در زمینه انتقال، ذهنیت و دیدگاههای شخصیاش بر صحنه تئاتر با هر قیمت و بهایی، همراه با پشتوانه هرگونه سماجت و لجاجتی که امکان داشته باشد.
تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی